جدال بازی امپراطوری زمین
جدال فتادن برگ درون آزمایش زمین
بازی شاخ های قدرتی
بازی دو شاخ زدن بهم بازی برد و باخت قدرتی
درون آسمان خنده هست
درون زمین چرا گریه
اگر آسمان بنالد آدمی مینالد
آدمی هم جایی در گم شدن از دید آدمیست
جسم زمینی ماده درون خود قلک شده مانده
قلک زمین یعنی نان آهن چرا سرما زده زنگ زده مانده
یک نفر رد میشد گفت زمین بازی سرگردانیست
گفت مردن همین زندگی بارانیست
باران شدو رفت به کجا آبادی
هر جا آبادی هست انسانی درون آن مزرعه ی رویایی
کاش بال و پری میزیدیم در بر خود
هر کسی بال گشاید مگر غیر آدمی
بال های آدمها بال های ناپیدا
هر آدمی چقدر فرشته هست ولی اشرف مخلوقات شد
مگر از فرشته بودن آدمی بالا شد
فرشته هم سرشته به آدمی مگر انسان گردد بال و پری زفرشته هم آدمی
فرشته های آدمی فرشته های انسانی
بال تو چه رنگی دارد مال هر کسی دوبال مثل پرواز درون آدمی
بال زخم خورده پریدن ندارد
مرحم بال ادمی پرواز انسانی
درون خود بال بگشای ببین چقدر دورست آدمی
مگر پرواز برای انسانی آرزوست
چو پای سبک خواهدو در اوردن کفش آهنی
رفتن به تمام رفتن ها
خداحافظ زمین توپ گل زده یا نزده
بالا تمام زمین کوچکست
جهان انسانی حیات حیاط دیگرست
حیاط آن درون فکر خود حیات چیست
هر حیات را حیات دیگر حیاطی دیگریست
این فکر که آدمی با خود دارد میلیون ها شاید آدم دیگر فکر همان را داشته یا دارد
اصلان دو بر ضرب چند هر فکر ضرب چند هر کار ضرب چند
زنجیره ادمی انسانی درون زنجیره ی جغرافیای ماده
اینجا وسعت شعر سبکو و سنگین دارد
کلمات آجری یا سیمانی یا کاغذی یا فیبری
اصلان کلمات آدمها هم شکل متفاوت دارد
رنگ قلم رنگ جوهره وجود
تفکر هم رنگ و نژاد طبقات فکری مگر فکر هم طبقات دارد
اصلان طبقه من مال تو بیا درون مغز من فکر من مال تو
تو بلند پروازی تو بلند آوازی
تو بلندای زمین من درون خود قفس بند زمین
من و فکر من چه غمها دارد
این جسم هم شکننده زتفکر اگر جان دارد
کلمات هم شکستن دارد مغز واژه شکفتن دارد
حسام الدین شفیعیان