حسام الدین شفیعیان

وبلاگ رسمی و شخصی حسام الدین شفیعیان

حسام الدین شفیعیان

وبلاگ رسمی و شخصی حسام الدین شفیعیان

تیک تاک ساعت

Seeing things that aren't there? It's called pareidolia | Human World |  EarthSky

تیک تاک ساعت  که میگه این غروب رخت بر میبنده

توی یک ساعت شنی وسط نقطه غمینه

هر دلی دارد هوایی این هوا بازم غمینه

تیک تاک ساعت که میره باز هوا ماتم بگیره

این غروب ماتم انگیز توی این قصه چنینه

باز بگو با من غریبه حرف آشنایی چنینه

این چنین خود در همیم باز در درون آینه غمینه

درد را فریاد  چه حاصل خود بگوید قصه همینه

لالادل لالا لالایی خواب بود شب که اسیره

بند در خود در قفس شد این قفس ماتم نگیره

در قفس لانه بگیریم در شکن خود در باز این چنینه

شام تا صبح غزل خوان این غزل تا خورده اینه

من نگویم در درونت خود برون در باز با خود باز درونت

رفته ام ای در خود از خود گمشدم در خود در غمم چون

باز کن پنچره ای را باز کن این قفسی را

در قفس خود در درونیم از قفس خود در برونیم

شادی از رخت سفیدی رخت بر بند از رخت کهنه

میتوان بالا درون آسمان عکس خود را در درون قاب عکسی گر بگیریم

این زمین تا آسمانها از زمین رختی نو بر بگیریم

من زبالی گر ز زخمی بال را مرحم بگیریم

ماه در گوشه چشمی گردش ایام ببینیم

فصلها را چون ترنم باز باران را نو بگیریم

ساقه ای خشکیده در کنج اتاقی در بر گلدان جانی تازه گر بگیریم

با من از شبهای روشن یا که در روز نوری بگیریم

ای شب از ستاره باران کهکشانی نو بگیریم

این زحرفی در درونست نو زنو تر نو بگیریم

خشکی اگر قایق بخواهد قایق اگر ساحل بخواهد

ساحلی را نو بیندیش تا که در کشتی به شوری نو بگیریم نو بگیریم

موج ها در خود تلاطم قایقی شکسته بودیم تا به نو در خود گذشتیم

بادها را ساحل بگیریم تا نوایی تازه افروز خود بیفزانی در خود چراغی

فانوسکی میزد چو نوری در میان دریا چه زیبا میشد از آن راه بگیریم

ماهی ها را روشن ببینیم گرچه آبی گر گلالود نو نگر گر نو بگیریم

در همین شب های روشن چون به نوری تا بیابیم ساحل بگیریم

حسام الدین شفیعیان

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد