18 زیرا مسکین همیشه فراموش نخواهد شد؛ امید حلیمان تا به ابد ضایع نخواهد بود.
7 دهان او از لعنت و مکر و ظلم پر است؛ زیر زبانش مشقّت و گناه است؛
14 البته دیدهای زیرا که تو بر مشقّت و غم مینگری، تا به دست خود مکافات برسانی. مسکین امر خویش را به تو تسلیم کرده است. مددکار یتیمان تو هستی.
10 ای خدا، ایشان را ملزم ساز تا بهسبب مشورتهای خود بیفتند، و به کثرت خطایای ایشان، ایشان را دور انداز زیرا که بر تو فتنه کردهاند،
2 ای خداوند، بر من کرم فرما زیرا که پژمردهام! ای خداوند، مرا شفا ده زیرا که استخوانهایم مضطرب است،
9 خداوند استغاثهٔ مرا شنیده است. خداوند دعای مرا اجابت خواهد نمود.
2 پادشاهان زمین برمیخیزند و سروران با هم مشورت نمودهاند، به ضد خداوند و به ضد مسیح او؛
3 لیکن تو ای خداوند گرداگرد من سپر هستی، جلال من و فرازندهٔ سر من.
4 او که بر آسمانها نشسته است میخندد. خداوند بر ایشان استهزا میکند.
5 نقرهٔ خود را به سود نمیدهد و رشوه بر بیگناه نمیگیرد. آنکه این را به جا آوَرَد، تا ابدالآباد جنبش نخواهد خورد.
7 به رحمت تو وجد و شادی میکنم زیرا مشقت مرا دیده و جانم را در تنگیها شناختهای؛
17 ای خداوند خجل نشوم چونکه تو را خواندهام. شریران خجل شوند و در حفره خاموش باشند.
10 ای خداوند بشنو و به من کرم فرما. ای خداوند مددکار من باش.
11 ای خداوند طریق خود را به من بیاموز و بهسبب دشمنانم مرا به راه راست هدایت فرما.
11 زیرا قصد بدی برای تو کردند و مکایدی را اندیشیدند که آن را نتوانستند بجا آوَرْد.
7 شریعت خداوند کامل است و جان را برمیگرداند؛ شهادات خداوند امین است و جاهل را حکیم میگرداند.
6 از شکم بر تو انداخته شدهام. از رحم مادرم ملجای من تو بودهای و تسبیح من دائماً دربارهٔٔ تو خواهد بود.
17 ای خدا از طفولیتم مرا تعلیم دادهای و تا الآن، عجایب تو را اعلان کردهام.
23 چون برای تو سرود میخوانم لبهایم بسیار شادی خواهد کرد و جانم نیز که آن را فدیه دادهای.
15 اگر میگفتم که چنین سخن گویم، هر آینه بر طبقهٔ فرزندان تو خیانت میکردم.
24 موافق رأی خود مرا هدایت خواهی نمود و بعد از این مرا به جلال خواهی رسانید.
12 ملوک لشکرها فرار کرده، منهزم میشوند و زنی که در خانه مانده است، غارت را تقسیم میکند.
2 آنانی که قصد جان من دارند، خجل و شرمنده شوند، و آنانی که در بدی من رغبت دارند، رو برگردانیده و رسوا گردند،
6 شامگاهان برمیگردند و مثل سگ بانگ میکنند و در شهر دور میزنند.
9 کیست که مرا به شهر حصین درآورد؟ و کیست که مرا به ادوم رهبری کند؟
10 دشمنانم به کوبیدگی در استخوانهایم مرا ملامت میکنند، چونکه همه روزه مرا میگویند، خدای تو کجاست؟
9 من گنگ بودم وزبان خود را باز نکردم زیرا که تو این را کردهای.
32 شریر برای صالح کمین میکند و قصد قتل وی میدارد.
14 مثل آنکه او دوست و برادرم میبود، سرگردان میرفتم. چون کسی که برای مادرش ماتم گیرد، از حزن خم میشدم.
21 و دهان خود را بر من باز کرده، میگویند هَههَه چشم ما دیده است.
14 از بدی اجتناب نما و نیکویی بکن؛ صلح را طلب نما و در پی آن بکوش.