حسام الدین شفیعیان

وبلاگ رسمی و شخصی حسام الدین شفیعیان

حسام الدین شفیعیان

وبلاگ رسمی و شخصی حسام الدین شفیعیان

فانوس-126

آب لازمه هست زیرا آب مایه حیات هست. آب به گیاه  بالندگی و خورشید تابش درست قرار گرفتن گیاه و آب باعث رشد و جوانه و سبز شدن میدهد.آب تشنگی را بر طرف میکند. دانش مانند  رود و دریاست. شما در دانش افزودن در رودی حرکت میکنید به سمت دریا. ظرف فکری شما پر و پر تر میشود. معنویت هم مانند رود و دریاست. در این ظرفیت پر سازی درون شما به سمت روشنایی حرکت میکنید.در مراحل آن غرور تکبر بیجا میریزد. و جای آن  درستی پر میشود. غرور بد هست غرور کاذب سخت انسانی را زمین میندازد و بجای آن خاشع شدن و درخت پربار تر افتاده تر شدن هست.پس در مراحل ایمانی غرور برتر بینی جایش را به دست من دست تو یکی دست میگیرد و یکی غرق میکند آنکه در غرور غرق شود در غفلت زمین هست و آنی که در سرافرازی رضایت خدا کار کند خداوند دستش را میگیرد این کارنامه اعمال انسانی کاری هست که برای مخلوقات خدا انجام شده. و در آن معنویت. دانش.خدمت.مفید بودن. با فایدگی بر افزودن صفات خوب و نشر درستی و نشر حق و حقیقت و امر این عمر چه شد به حاصل در اینکه انسانی بیهوده آفریده نشده که بیهوده و بی حاصل بذر خاک شود زیرا روح انسانی هست که ماحصل برداشتش را خواهد دید.روح سبک و جسم با هر اندازه  سبک. جسم  سنگین و روح سبک هر دو با قدرت خداوند هست که در هم خود بارز ترین نمونه خلقت قدرت خداست.

فانوس-125

شاید آن آسانی برای دیگری بسیار سخت باشد.به اون درجه معنوی رسیده که طی الارض را آسان میداند.پاسخگویی شبهات چالش ها مسائل بعد موت به میزان.مکشوفات الهی.امر تفسیر درست کتاب.موعظه درست.دشمنی که  ما بر حق هستیم شما ناحق حرف یک دین نیست دینها برای اصلاح بشریت آمدند نه برای ما فقط درست میگوییم این ها البته رذالت داخلش هست ها که بعد گویند سر سلسله یک دین نبی نبوده.فقط میگفته من درست هستم.پیروان زیاد دارد.اینها درونش خطوط هست.این رودها به کجا وصل هستند خواسته ناخواسته تمیز دادن هست.والا معجزات عظیمه چالش دارد سوال دارد میزند بقیه را.تضاد از نوع تشخیص و تمیز هست. والا تضاد نیست تشخیص هست قبول نکردن ضربه سنگین. مثال پسر انسان را بلند میکنید چرا نمیگوید مسیح را بلند میکنید.آنها یعنی مسیح شناسی نمیدانستند مزامیر نبوده که بوده.برای چه گفته میشود حداقل از دین خود شناخت و نماد شناختو حتی روح القدس که عمل میکند را شناختو.شکل فرشتگان روح شناختو.اینها همه شناخت کهن و مکشوفات الهی دریافت و مسائل را شناختن هست.والا کسی تعصب بیجا کند اولین فلش میرود که چه سودی پشت این زدن دین دیگر هست.با درستی رفتار کردن با حقیقت شناسی.منجیان خود سمت تبلیغ شناخت و ظهور حالا شناخت ظهوری یا شناخت ظهور رساندن بوده.و آنها هم کمک میکردند.حالا کنیسه دست آنها بوده مسیح وارد شده همه تعجب کردند.تریبون آن زمان کنیسه بوده.مثال رسانه سیما یا شبکه های سیمای جهانی.یا کلیسا -کنیسه -مسجد- آتشکده -و...

لحظه ای که مسیح وارد کنیسه میشه تا زمان نطق موعظه همهمه میفتد.سانسور بوده .شجاعت مسیح در رفتن به کنیسه و موعظه یعنی اینکه دست شماست ولی  حقیقت پنهان نمیماند.حالا در بازه های تاریخی مختلف همینگونه بوده.مخالفین اگر به موت بعد درست شناخت میداشتند و میدانستند که مبارزه با حق حقیقت چه خطرات دارد هیچگاه با شناخت درستی ضد نمیشدند.آنجا شانه خالی میکنند شناخت حقیقت داوری درست اما شناخت رذالت داوری دگر.و آنها گویند میخواستید به ایمان آوردن کوشش کنید حال همه شما یکسانید.با کی با آنها.حالا هر کسی هر زمانی.آنجا منافع داشته برای آنها کامل رو میشود.و حتی جهالت یا عدم شناخت درست.به کسی ظلم نمیشود.اما به کسانی که ظلم کردند داوری درست میشود.پس خداوند ظالم نیست بلکه حامی مظلومین و حامی حقیقت هاست.مثلان گویند در ظلم بودیم گویند اتحاد چه بود گویند بد عمل کردیم توقع خوب بردن داشتیم.گویند زیاده خواهی در بد عمل کردن و خوب خواستن.مثال بندگان خوب را خوار کردن.ضعیف کردن. اهانت کردن. و بد توقع خوب بردن داشتند.چه توقع بیجایی همرنگ جماعت شدن.ترس از مخالفت. ترس از چه ؟ مرگ هراسی با مرگ شناسی.حیات به حیات.یا آنقدر ترس انداختن که مرگ بشود هیولایی که تولد بشود هیولایی.مادره به فرزند در رحم نوزاد گوید اگر بدانی این جهان چیست مثال روح میشنود و نوزاد میشنود .ببینید که آنها که سرخ شدن آسمان را دیدند.آیا با همان یک معجزه میتوانستند ایمان بیاورند.اما با زنده کردن مرده هم ایمان وقتی قوی نباشد تزلزل میشود.حالا اگر کسی مرده ای که نمرده را زنده کند معجزه عظیمه هست منتها جای معجزه میشود چشم بندی.بنام معجزه میشود اما بنام دروغ.میشود شخص نبی کاذب.اما کسی که مرده را زنده کند و مرده واقعان مرده باشد میشود معجزه عظمیمه درست. نه معجزه عظیمه دروغ. بنام معجزه هست هر دو اما یکی حقیقت یکی دروغ.مثال عصای موسی نبی و جادوگران.مقابله هست اما تفسیر درست همینگونه درست در می آید تا تضاد پیش نیاید.و بعد همه زده نشوند.مثال پسر انسان.و...

فانوس-124

در هر مسئله اینکه منجی گرایی در هدف تبلیغ اینکه منجی در بازه زمانی آمده و شروع به مبارزه با انحرافات کرده. کمک کننده هدف و مسیر مثال در زمان مسیح رسولان یا حواریون.در زمان زرتشت کمک کننده ها.در زمان ماشیح داوود کمک کننده ها در زمان امام زمان عج از زمان غیبت تا چگونگی کیفیت غیبت و اسرار الهی.کمک کننده ها.در زمان های مختلف منجیان یعنی نجات دهندگان بوده اند در زمان امام حسین (ع) ظلم به حدی رشد یافته که امام حسین با 72 نفر دفاع در برابر دشمنی میکند که رحم به هیچ امری در لزوم تعصبات باطل نمیکند.و این تعصبات از خون پشه در لباس از پاک بودن یا تمیز بودن از مردمانی که همراه این خون بودند.ترور شخصیتی و حذف انکار  در بازه سیاست با روش های نوین انجام میشده در گذشته با روش نوین برای شهادت رساندن اول افراد را بد ذهن میکنند.بعد حق حقیقت را پایمال میکنند که جامعه با آن شخص همراه نشود.اختلال در امر حقیقت اختلال در امر روشنایی بخشی نوعی جنگ نوین هست یعنی جوری که شخص هست اما جوری که همراهی با او نشود.جوری که شخص انکار و حذف شود.اگر این امر غیر حقیقی باشد برخورد شود و حذف و اگر واقعی انکار و حذف.در دو حالت حذف هست.مثال مسیح عیسی بن مریم  منجی حقیقی مسیح دروغین خوانده شد.گفتند نشانه آسمانی نشان بده گفت آیت یونس نبی سرخ شدن آسمان.کور  را شفا داد و مرده زنده کرد و به شفا معروف بود.فرق طبیب دکتر در عمل جراحی هست اما مسیح عیسی بن مریم گل را بر چشمان نهاد و گفت برو بشور بینا شد این یک امر شخص مرده که چهار روز از مردنش گذشته بود را گفت برخیز برخاست زنده شد.اینها تنها در یک کشور حقیقتشان نمایان نشد بلکه بر پهنای جهان بوده اما بازتاب آن و رد شدن از دقت ها یا امرها بوده.جهان و بالاتر آن دست خداست. فرشتگان بسیار زیاد.روح القدس. خداوند کمک کننده امر حقیقت بوده.عملکرد فرشتگان ماموریت های آنها .عملکرد زنجیره در شناخت.مثال داوود نبی هزار سال پیش دارد میگوید شخصی که می آید و انکار میشود سر میجنبانند و حتی به لباس او رحم نمیکنند.از خیانت میگوید. از سالم ماندن استخوان های او.داوود هم ماشیح و مسیح بوده.اما به میزان آن که پرندگان کوه ها تسخیر او بودند و حالا شمع گویند.قدرت بدنی ایمانی داشته.قبیله یهودا از او حمایت میکنند.مسیح عیسی بن مریم می آید هزار سال بعد میگوید پسر انسان را بلند میکنید و پسر انسان را میبینید که می آید.در مکاشفه از نبی کاذب سخن گفته مشود که معجزات عظیمه دارد اول اسم معجزه برده میشود معجزه از شکست دهندگی هست.عظیمه چگونه میشود.اسم معجزه اگر نبی کاذب باشد و دروغین حتی یک نشانه آسمانی که بشود معجزه نامید نمیتواند بیاورد.آنهم در سطح جهانی.مگر چوب ریسمان جادوگران زمان موسی نبی  طرح دستی عظیمه کند.مرده را که نمرده بگوید زنده شود.مثال نه کوه نه پرندگان نه آسمان نه زمین از او فرمان نبرند.مثال نبی کاذب یعنی امری کند که ایجاد کننده باشد نه ایجاد ماندنی.یعنی بر هم زننده نظم طبیعت نشود و بر هم زننده زخم زننده به طبیعت نشود.بلکه ایجاد و دوباره به همان شکل شود.مثال گیاه هست ایجاد و برگشتن به حالت اولیه.ایجاد یعنی تراشیدن ساختن.اصلان تمیز دادن مسائل هست. مثال تشابهات آیات در کتب ها میشود پیدا کرد در کتب های دیگر چون وحی هست.وحی اختصاصی خصوصی نیست وحی مشترکات دارد اما فرق ها برای شکل گیری ادیان هست.اگر مشابهت کامل بشود میشود همان دین دیگر نیاز به دین دیگر نیست.اما نیاز این مسئله نزد خداست.آیا عظیمه و اسم معجزه بردن شبهات ایجاد نمیکند. که مگر عیسی اگر معجزه نمیکرد که میشد یک شهروند همان استان جلیل و ناصره و امروزه دو میلیارد و نیم پیروان دارد.اگر معجزه نمیداشت آن هم عظیمه که میشد شهروند سر نهایت معلمی خوب.موعظه گری خوب. بله آموزه های زرتشت خوبست و اما نبی شدن معجزات میخواهد.والا دین شکل نمیگیرد داوود هم معجزات داشته اما دین شکل نداده.بلکه مزامیر 72 نوشته.و تورات و شریعت  موسی نبی بوده.لازمه آن زمان نبوده.اما در زمان مسیح لازمه امر بر آوردن مسیحیت بوده.در زمان زرتشت همانگونه در زمان پیامبر اسلام همانگونه.حالا مثال عده ای در دینی گویند ما آنها را قبول نداریم خب یک میلیارد و رو به نیم زیاد شدن روند رشد هست.آنها میگویند خب قبول نداشته باشید قبول دارند.آنها بگویند انجیل تحریف شده آنها میگویند ما رشد خود را داریم قبول نداشته باشید.اما دین زرتشت که پیروان آن حال زیاد نیست اما آموزه های خوب دارد.مهم این هست که هراس دینی نشود که شخصی بترسد نزدیک یک پیرو یک دین شود.که این مرا میکشد.دوره وحشیت نیست که گفتمان هست.تبادل عقاید هست و حتی دین خودشان هست. حالا آنها که قائل بر تحریفات هستند بگویند مبارزه میکنند.اما هراس ضربه محکم به یک دین میزند.ترس می افتد نزدیک شدن به آن اشخاص می افتد.حالا افراد ی تلاش میکنند این هراس از بین رود. گل میدهند و کار فرهنگی میکنند افرادی هم چاقو دست میشوند.اول اهانت به ادیان دیگر بد هست.مخصوصا به اشخاص معنوی رده حساس.این شیطنت ها هست در همه هم کار میکنند.مثال یک شخص با لباس مذهبی یهود چاقو دست بگیرد برای بد لباسی حمله کند و شبکه های جهانی پوشش دهند.شخصی  مسلمان حمله کند.شخصی مسیحی بد محبتی کند.شخصی زرتشتی  جای گفتار نیک کردار نیک پندار نیک بر عکس عمل کند.و... هراس از آن لباس می افتد.یا در دینی شخصی با پوشش لباس کشیش بد عمل کند.اینها ضربه میزند.ترس کلیسایی می افتد.اطمینان ضربه میخورد.تلاش آن همه افراد را افرادی ضربه دار کنند تلاش شبانه روزی و گاهن زمان گذار در طول مدت.کار فرهنگی. موعظه. تلاش.کار ضربه زدن گناهی هست که حق الناس هست.حق آن همه شهید  آن همه راه.آن همه تلاش.آن همه جان فدایی.برای همین برنده شدن نیست.رضایت خداست.وقتی وارد لباسی آن هم دینی میشوید باید بدانید این لباس نماد یک دین هست.وقتی پیرو یک دین میشوید کار شما اصلاح هست.با هر میزان قدرت پری در اصلاح کوشش کردن.زنجیره روحی و اصلاح که مبحث سنگین هست .بقول یک عالم دینی طی الارض که کاری ندارد برای آن عالم آسان هست.

فانوس-123

جنگ چهل سال بعد جنگ اعمال خود آنهاست که دامن خود آنها را میگیرد.جنگ قدرت جنگ ترسی که در حتی جرم نامه زدند.نمیشود گفت بیخودی نگران بودند قدرته چیزهای زیادی داشته.اگر این جنگ را مسیح گذاشته که مسیح صعود کرده بوده.از زمین شر و شرارت پیشگان رفته بوده.جنگ گذاشتن جنگ قدرت بوده. نه جنگ دگر حق را پایمال کردند و حق پایمال شده خودشان را گرفت.معبد ویران شد. زمین لرزه شد.چهل سال بعد اورشلیم به آتش افتاد جنگ.

میبردند و میکشتندو آتش جنگ وسیع در خرابی ویرانی اورشلیم.در زمان موسی نبی نافرمانی کردند ملخ.آن همه بالایا آمد.اعمال کی بود اعمال خودشان مگر فرعون رحم داشت بیگاری میکشید کاخ سازی میکردند پشت مردم کارگر سنگینی آجرها بالا رفتن هیکل های عظیم. مردم در فقر مردم در ستم.فرعون هم توی کاخ عیش و نوش. مردم زیر بار گرما آجر به دوش.گوساله پرستی.صبر نداشتند سریع رفت خب حتما نمیاد غیبت طولانی شد گوساله را بر پا کنید. حالا هارون بیاد مخالفت کنه شهادت میرسانند.موسی از کوه برگشت دید ای دل غافل گوساله پرست شدند.اینها تاریخ هست پر از حرف.مسیح میگوید این خون من خوردنیست جسم من حواریون رسولان ترک میکنند میگویند چه مثالیه وحشت میکنند میترسند و بدشان می آید. خون را ریختند مسیر اندوه خون فشانی جسم  نحیف.مسیر خون.جسم را خوردند چگونه با میخ زدند. پا را دست را .مگر در عاشورا چه کردند.مسیح لباس خونین را قرعه انداختند گرسنگی بوده وحوشیت بوده سرکه مینوشیدند سرکه شراب گونه. روسا در کاخ بهترین ها.بهترین هر امر عیش و نوش.گرسنه نگاه داشتند که لباس خونین را قرعه انداختند حالا سوال برای چه کاربردی لباس را تکه قرعه کردند پارچه را.گرسنگی حتی پارچه شستشو و کاربرد زندگی.بعد زمانه مسیح درک میشود.که لباس قرعه انداخته. عاشورا لباس و انگشتر امام حسین (ع) وحوشیت در همان گرسنگی . فکر بسته. تعصب بد.کاری که فرعون میکرد گرسنگی و فقر و طبقاتی شدن میکرد بار بر دوش مردم فرمانبرداری و کشتن و تقدیر از او حتی خود را خدا مینامید قدرت جنبه نداشتن.سیر بود عیش نوش بقیه رحم داشت.موسی و هارون گفتند ما برویم قصر فرعون  و او را ارشاد کنیم. فرمان یهوه را اجرا کردند و موفق شدند فرعون با اون همه قدرت را کشیدند به سمت غرق شدن در جهالتش.کی فکر میکرد کسی فرعون را شکست دهد و خداوند فرعون را  نمادی گذاشت که جهانیان بدانند فرعون  با آن همه نیرو تجهیزات و ثروت و قوای همراه و هر نوع قدرتی که در امر مال فراهم میکرد و چه  قدرت زمینی داشت را موسی و هارون به فرمان یهوه غرق کردند.اینجا یعنی قدرت خداوند و پیروزی خداوند بر هر قدرتمند ستمکاری میشود.اما مسیح هفت  نمودار روشن در تصلیب کرد پدر اینها را ببخش نمیدانند چه میکنند .دزد خطاکار بقولی وامانده در این حرف به آن ستمکار گفت ببین داره دعا میکنه براتون.آیا میشود یهودا همچنین حرفی بزند.یا در تصلیب جای اینکه دزد بگوید اگر یهودا بود میگفت با من امروز در جهنم خواهی بود.بعدشم زنده بشود بعدشم صعود کند.اگر یهودا بود میمرد انتقال به کجا بود چگونه برگردد .گنوسی ها گفتند که مسیح روح مسیحایی از او در هنگام تصلیب  یا امر تصلیب خارج شده.آیا خداوند مسیح را ترک کرده.خداوند که حق را ترک نمیکند.از آن باغ تا محاکمه و تصلیب.حالا گفتند مسیح با آن قدرت بیان موعظه.با آن دفاعیات چگونه دفاع نکرده از خود در مقابل چه کسانی آخر.بگوید پسر انسان بر ابرها کفر بگوید هر چیزی کفر.بگوید من حق حقیقت گفتم گویند کفر ذهن مثال بسته بودن یک فندق جایی برای روشنایی ندارد.بیاید دروس مسیح شناسی گذارد خب در مزامیر تاریخ یهود بوده.مسح.ماشیح.مسیح.میدیدند میشنیدند اما درک نمیکردند.چشمشان به حقیقت بسته بوده.عده ای در اسرائیل پناهنده بودند.بنی اسرائیل ها در زمان موسی چگونه بودند.اصلان موسی کجا بود و اسرائیل کجا.حتی از سرزمین های دور در اسرائیل بودند.سوال چرا همچین سیستمی که اینقدر خشن و آن موقعیت سربازان نشان از گرسنگی بوده لباس خونین قرعه مینداختند.

ببینید چرا پناهنده شدند.چرا طرف از عربستان به اسرائیل پناهنده شده بوده.چرا در قرآن گفته نمیشود بنی فلسطین .باید تاریخ در زمان داوود نبرد فلسطینی ها و ستاره اسرائیل .مربوط به داوود نبی میشود.مشکل اگر حزب صهیونیست باشد که خود ربی ها و دینیون هم درگیرند.درگیری دستگیری و زد خورد میشود.طبق آنچه عمل میکنند با شریعت موسی نبی سازگاری ندارد.نوع زندگی پوشش لباس حتی همخوانی شریعتی نمیکند درگیری علما و دینیون با دولت و قدرت میشود.این جنگ فلسطینی و اسرائیلی جنگ قدیمی هست.از زمان داوود هست.تا زمانی که توافق بشود و زندگی کنند.و  بقولی زمان ماشیحایی یا مسیحایی که ماشیح برقرار کند.زیرا منجی ماشیح صلح هست نه جنگ.این خونها چه جنگ جهانی طاعون و اینها بی ربط نیست.با توجه به بلایای زمان موسی نبی و اینکه بفهمند خداوند مخلوقاتش را دوست دارد.اصلا در قرآن هم هست و در ارشادها که جان یک نفر جان همه ی انسانها نجات یک نفر مهم هست.تق تق آدم انداختن و خون که رضایت خدا نیست. تهاجم و خون یعنی یتیم شدن یعنی یتیم شدن را درک کردن.تا فهمیده شود یک کودک یتیم با چه دردی از نبود پدر یا مادر یا هر دو یا خانواده بزرگ شود.درد فقر.درد سختی مصائب.خب گفته شود مسیح گفته آمده ام جنگ گذارم.بعد انکار ماشیح بودن  عیسی میشود.چقدر جالب عجیب هست.ذهن باهوش در میابد.که مسیح باید از نسل داوود باشد.خب مسیح ماشیح که میخواهد کسی یتیم نشود.خون نباشد مسیحایی دوره ماشیح شناسی.خب فرمانبرداری میخواهد.فروش سلاح فشنگ و اینها سود آور هست اما بر هم زننده نظم الهی و سرانجام خود آنها که چاله میکنند در همان چاله دفن میشوند.خدا شوخی بردار نیست. تقصیرات را به خدا انداختن روش کهنه هست.تقصیر از نافرمانی هست تقصیر از کشتار هست تقصیر از ظلم هست.رجوع به زمان موسی نبی و بلایا.رجوع به تاریخ انبیا و رجوع به ویرانی اورشلیم. و رجوع به خیلی تاریخ ها.اینکه چاهی کندند که خود افتادند.کتب را خواندن فهم کردن.و همینجوری تا نابودی زمین.جهالت که مرز ندارد.سود برای گرمایش زمین. جنگ برای فروش سلاح. کشتار. بی ایمانی آخر هم یک زمین مثل انگار کسی نبوده درونش.والا هر امری که از خلقت خدا باشد یعنی جان او از خدا ذات خدا باشد فنا نیست اما آثار حیات فنا هست.حالا اسمش را قیامت خود خواسته یا قیامت فاقد امکان حیات یا قیامت برای امر و زمان مشخص.اصلان تعجیل در بلا و قیامت کار جهالت پیشگان بوده. بقیه هم  در آن جهالت بسوزنند.یا کار فرهنگی یا معنوی کنند. بیخیالی و خواب آلودگی ضررش در جهان زیست مشترک یکی هست.پس اندیشه خرد دانایی و حالا هر اسمی که سمت به نمودار روشن گرایی و معنویت درست. کار درست. در راستای مفید بودن باشد تنها کسانی بدشان می آید که مثال تاریخ منافع فروش خیلی چیزها باشد که اگر رهنمود درست گوش دهند نه یک ساعته.نه کاری که باعث خود هم نبودن بشود.با عقل کار انداختن بفهمند راه روش ها ی درست زیاد هست و طمع قارونی خاک درون ثروت قارونی میشود.اگر اهمیت برای این امر برای اتفاقا آنهایی که در ناز نعمت و ثروت هستند که حتی صبحانه  کم کسری نباشد برایشان خیلی زندگی شیرین و پر اهمیت تر میشود.چون خیلی  رفاه زمین و امر اینها آنها  بیشتر اتفاقا باید زرنگ باشند نه اینکه نه صبحانه ای نه رفاهی نه خود آنهایی نه یک ساعته ای در قدرت و نه هیچ...

فانوس-122

پس مبحث مسیح شناسی روشن شد که مسیح یعنی مسح شده.که عبری آن ماشیح گویند.میزان مسیح.از رفقایت بیشتر مسح شدی.مزامیر میگوید بیشتر.میزان.مسح.مسیح شناسی.مسح داوود توسط سموئیل انجام شد.آن روح مسیحایی به او وارد شد چرا شائول را ترک کرد شائول را هم سموئیل مسح کرده بود اینست آن که اگر از مسیرروشن خارج شوند حسد و گوش کردن به حرف این و آن که بیایند گویند داوود جایت را میگیرد میشود ترک روح مسیحایی.میشود شائول مسیح فقط شائول دیگر مسیح نمیشود و قدرت روح مسیحایی از او گرفته میشود و بعد حتی یک کار کوچک نمیتواند در راستای هدف خداوند بردارد.سوال پیش می آید چرا عیسی بن مریم عیسی مسیح در تصلیب میگوید چرا مرا ترک کردی.الهی چرا مرا ترک کردی؟ روح مسیحایی خارج شده.اما به مدت برگشتن او  تمام شد.و زنده شدن او در بعد دفن گذاشتن سنگ بر آن و مسیح زنده میشود.روح مسیحایی اگر تمام میشد خداحافظ عالم زمین.و اما این روح مسیحایی چیست که تمام شد آن باعث میشد زمین نابود شود و تنها نه معبد ویران شود بلکه باعث زمین لرزه شد.جوری که معبد بهم ریخت  و خراب شد.عیسی ناصری عیسی مسیح به شهادت انتقال به عالم اموات شد به دزد کناری تصلیب میگوید با من در فردوس خواهی بود نمیگوید با من در جای بد خواهی بود میگوید فردوس بهشت با من خواهی بود.دزد توبه کار.خب دزد توبه کار قبل میگوید به آن یکی دزد فحاشی کننده بد گوینده. و مسخره کننده که ما حقمان هست مصلوب شویم اما این چرا؟ اصلان یعنی فرمش به ما نمیخوره که مارو کنار این تصلیب کردند.ما خلافکاریم خطاکاریم.اما مسیح کار را در تصلیب هم انجام میدهد و دزد خطاکار توبه کار میشود و با گناه وارد آن موت حیات بعد از مرگ یا تولد به حیات انتقال از روح در فردوس میشود.همچنان که مریم مجدلیه در گناه نمرد و توبه کرد و تا پای تصلیب رفت.خیلی شجاعت میخواسته حتی کسی که صلیب مسیح را کمک کرد تغییر شگرف کرد میزدند وحوشیت کامل میترسیدند خیلی خشن بودند رحم در کارشان نبوده.پطرس که گوش  رئیس یورشی نیروهای دستگیر کننده را میزند با دیدن آن وحوشیت انکار میکند پطرس شخص شجاعی بوده.البته  درگیری او تخلف دستور مسیحایی بوده. اما گویند مگر در لوقا انجیل گفته نشده سلاح تهیه کنید.تضاد این امر سلاح ایمانی هست.نه سلاح برنده.برنده ترین سلاح کلام حرف هست.ایمان هست.مثال شمشیر تیز در دفاع از کلام و نگاه و حرف. تاثیر نگاه مسیح تاثیر نگاه همان امرست.اما پطرس شمشیر میزند گوش میبرد و گل در گوش گذاشتن سالم شدن گوش  آن رئیس یورشی.سوال پیش می آید آیا مسیح عیسی بن مریم عیسی مسیح اگر در تصلیب تمام شد جهان نباید تمام میشد.جسم شد در میان ما ساکن شد.جسم ماده مسیح مرد اما مسیحایی او زنده ماند در رستاخیز و پیوستن. والا جسد هم نماند چون زنده شد.اگر میماند و حالا رفتند کلیسای مقدس جای تصلیب دفن را باز کردند دیدند جسد نیست.اگر میماند رستاخیز از مردگان میشد باز مرده در دفن و اما چه شد؟ جسم ماده در محل دفن بود.و مسیح در فردوس.بازگشت کرد نه از نوع مرگ موقت مرگ تمام شد.یعنی  قبض روح.خب قبل آن روح مسیحایی در آمده پسر انسان را بلند میکنید .و البته این روح بازگشت میکند با همان علائم تصلیب در گلگتا زخم دست جای نیزه.نه با یه دست سوراخ و یک پهلو نیزه خورده راه برود حتی با چهره دگر بر راهی که دو نفر میروند ظاهر میشود. مجدلیه میگوید باغبان ندیدی او را.نمیگوید عیسی عیسی را ندیدی.میگوید باغبان او را ندیدی استاد .نگاه کنید وقتی گفته میشود باغبان نشناخته. اگر میشناخت میگفت عیسی زنده شدی. باغبان میگوید.اگر توما چهره او را میشناخت میگفت استاد زنده شدی. نه اینکه جای زخم دست گذارد و بعد مطمئن شود.یک دو دو تا چهارتای ساده هست.مسیح از مرگ رسته زنده شده.اما این چهره او کدام چهره هست که آنها نشناختند.اگر به نقاشی های رومی قدیمی توجه کنیم رومی ها کلان بدون ریش سبیل میکشند.یعنی اگر فیلم ها در مصائب هم  بدون ریش هستند. کلان رومی ها اینجوری میکشیدند بدون ریش و سبیل.اما چهره را از روی دیوار در بازیابی ترسیم میکنند. یا چهره نگاری های دیواری.حالا به سمت جلو مکاشفات نقاشی هم گاهن بستگی به  آن کسی که میکشد دارد.که جلو که میرود بسته به ملیت چهره مسیح در آفریقا یک شکل در رومی ها یک شکل در هر سمت یک شکل اما کلیت آن پازل مانند شکل را نمود میدهد.خب از خطاکاران محسوب شد بدترین نوع توهین بوده اما برای انجام دهنده امر در همان حالت هم یک نفر را از گناه جسته.نیروی  نیزه زننده .دزد  توبه کار.همراه شونده  در حمل صلیب.از همین تاثیر مسیح بود که میترسیدند.زیرا جرم او پادشاه یهود تمسخر نوشتند. میخ زدند به چوب بالای صلیب.یعنی حواستان باشد کسی دیگر برخیزد چهار میخ تصلیب جای ما را بگیرد اینجوری میشه.چهل سال بعد اورشلیم در جنگ بسیار سختی ویران میشود.شخصی آنجا 40 سال داشته چهل سال بعد سی سال بیست سال ده سال هر سال سن بالاخره دیدند مگر اجل فوت آنها یا افرادی که همانجا ویرانی اورشلیم را دیدند. تضاد بعدی گویند مسیح که اهل جنگ انداختن مریضی انداختن نیست.یا صلح برداشتنو نیامده ام صلح بزارم بلکه جنگ مریضی اینها چگونه میشود با مسیح سازگاری کند؟