به نام خداوند بخشنده و مهربان
به نام خدا
یک جنین تا مراحل رشد و تولد.در شکم مادر جهانی دارد به وسعت همان اندازه که درون آن هست.برون از آن جهان بزرگتری هست.از یک جهان کوچک با تفکر شکل نگرفته خواهان توقع تحلیل جهان بزرگتر آن مثال یک پارچ هست که دو سه برابر آن آب درون آن پارچ بریزید.دید ما نسبت به جهان بالاتر همان دید هست. منتها با وسعت رشد و کمال انسانی.که اگر بیش از آن که عالم نامرئی هست.در مرئی دید ما از جهان ماده.بخواهیم به تمامیت آن پی ببریم. مثال همان جنین و نوزاد هست که بخواهد جهان ماده را در رحم مادر برای شما شرح دهد.نوزاد از همان دریچه ای که به جهان ماده می آید رحم در همان تونل که به جهان روح میرود همان حالت تولد را دارد منتها فرق آن در این هست. که هر سن و سالی که برود تولد نویی برای او هست.چه در 1 سالگی چه در 100 سالگی.مثال جشن تولد گرفتن برای او.اینجا مادر و پدر و خانواده به گریه نوزاد از رهایی آن جهان کوچک. لبخند میزنند.آنجا در آن عالم روح تولد شما اگر چه حیرانی گریه درون از جدایی از ماده باشد همان حالت را دارد چون اگر مثال خانواده شما زنده باشند و شما فوت کنید.قبل شما در اجداد شما قبل شما زنجیره خانواده شما فوت زیاد شدند آنجا هستند.حال از این انتقال دریچه نور که مثال تولد هست شما انتقال داده میشوید به جهان روح از ماده میگذرید.حال به هر نوع علت فوت.مثل تولد سزارین و یا طبیعی از نوع آن شما انتقال داده میشوید.شما در رحم مادر یک نوزاد جنین در حال رشد هستید کوله شما همان کوله خورد و خوراک مادرتان هست. همان تغذیه او در شیر او شما را از آنچه از آن تغذیه میکنید به حالت 9 ماهگی میرساند.نوزاد در آنچه میخورد از تغذیه چه حلال چه غیر آن اختیاری ندارد اما بعد تولد شما حال قبل آن از نان حلال شیر حلال خورده اصطلاحا گویند.به دنیای ماده چشم باز میکنید.اینجا جبر و اختیار آنچه اختیار هست کسب آنچه باید دست آورده شود و جبر آن اگر گوییم همان شما از هیچ به خواست خدا به شکل ماده بدن مادی آمدید.این رحمت خدا بر شما بوده. جبر آنچه وارد میشوید. اختیار در آن به وسعت خود شماست. والا خداوند در حق کسی ظلم نمیکند.حال یک کودک آفریقایی در جغرافیای گرسنگی بدنیا بیاید.یا در یک خانواده اشرافی در یک جای دگر.نه آن اشرافیت و نه آن فقر مانع شما نمیتواند بشود از رشد و کمال. در شخصیت هایی که در بدترین نوع در زندگانی از فقر سختی و مشکلات افرادی شدند که جهان را تغییر دادند.و از همان اشرافیت هم افرادی که جهان را آتش زدند.پس خود چه هستی که توانی رشد کنی.والا افرادی از اشرافیت به فقر در آمدند تنها برای انتخاب راهی که فکر کردند درست هست.و در همان فکر درست بودن یا رسیدند که درست هست یا نادرست. اختیار در یافتن حقیقت. و یا سختی. و یا اینکه ناله سر دهند گویند ما در فقر بودیم. در سختی بودیم و نتوانستیم رشد کنیم در رشد آنچه بدست ماحصل تلاش از کمال گرفتنست.اگر بیهوده زیستن مرگ بیهوده برای آنچه مفید نبودید رقم زد. مرگ و زندگی شما در یک زندگی نباتی مادی صرف خورد و خوراک و سایر موجودات رقم خورد این تفکر شماست که متحول کننده جهانست. والا در حیوانات هم یک حیوان همزیستی مسالمت آمیز میکند. و یک حیوان درنده خویی.همان حیوانست با همان خوی و خلق.ذاتی اما این یکی از چالش های عمیق اینست که همان حیوان درنده مثال سگ اصحاب کهف. مثال حیواناتی که عکس ان در نت هست فرق میکند این یک امر عجیب از نظر انسانی هست.تغییر شما در آنچه در پیرامون خود میدهید.از برخورد شما از رفتار شما در یک حیوان هم تغییر ایجاد میکند. یک سگ با صاحبش یا یک پرنده یک گربه و... میبینی حیوان همان گربه هست آن هم همان گربه هست آن همان حیوان هست آن همان حیوان هست.آن همان پرنده هست آن همان پرنده هست. حتی در حیوانات که بعضان خانگی هستند. خلق و خوی درندگی به خلق و خوی رامی و آرامی تغییر میکند.صاحب خود حیوان انسان آرامیست. و غذایی که میدهد عشقی که به انتقال آن میدهد حالا خانواده که انسان اشرف مخلوقات خداست.پدر خانواده مادر خانواده اعضای خانواده.اینجا تغییر اگر بد باشد شما چون اشرف مخلوقیات خدائید میتوانید خود را با تمام سختی ها هم ارتقا دهید.بسته به تحمل و صبر و کمال گرفتن به سمت خوبی. و یا همنشینی با افراد خوب. حالا اگرم بستر شما خوب بود شما کج در آمدید اینم همان اختیار هست خداوند جبر کننده نیست. خداوند عقل به انسان داده.مگر جبری که مکانیزم آن دقیق و مشخص زیست و زندگانی جهان باشد که رحمت هست.
/با یاری خداوند قدرت دهنده و گیرنده و دانای تمامی حکمت های جهان/
مسئله ی حقیقت طلبی به مثال اینست که شما فکر کنید به بهشت میروید و فکر شما و حقیقت چیست؟حقیقت آنچه هست که بی نیاز میکند و فکر آنچه هست که میپندارید.طریق راه درست و راهی که رضایت خداوند در آن هست.و طریق وادی حقیقت.یعنی آنچه اتفاق می افتد.و آنچه تشخیص درست در آن باشد هست.تشخیص درست یعنی کاری که مطمئنان درست باشد. و فکر بر اینکه کاری که انجام میدهم آیا درست هست؟ تنها پندار کمک بر طرف کننده واقعیت نیست.گاهن پندار با واقعیت امر فاصله ی زیادی دارد.خداوند قدرت دهنده و گیرنده هست. حکمت بداند افزان میکند حکمت بداند میگیرد. مثال پیاله عمر انسانی.خداوند دانای کل به تمامی امورات جهان هست. از کوچکترین امورات تا وسیع ترین اسرار.کوچکی آن نه از قدرت خدا میکاهد و نه وسعت آن آخرین پله هست.زیرا خالق بر تمامیه امورات مخلوقات واقف هست.پس راهی درست هست که بازخورد آن در اول درون خود حس را ایجاد کند. این حس درون جانداران در انسان بسیار با کمال گرفتن از بقیه جانداران افضل میشود.آن پیاله افزایش در انسان بر پایه قدرت تفکر هست. رشد آن مهم هست. ابزار آن مهم هست.چه اموراتی را زدودن از خود مهم هست.1-حسد.2-غرور کاذب.3-غرور برتر بینی.4-غرور اشرافیت.5-ظلم.6-کوچک بینی دنیای درون و سعی در بر طرف کردن به سمت بزرگ کردن فکر در رشد و تعالی.غرور در نوع خود بزرگ بینی با ظرفیت کوچک درون که شکستنی هست.غرور اشرافیت برتری نسبت به سایر بندگان خدا و نگاه از بالا به پائین.غرور کاذب آفت طبل توخالی که میخواهد صدای زیاد کند.حسد از هر امری حسادت به هر امری از ریز ترین مسائل تا همه امورات.رشد دهندگی یعنی اول حقیقت را شناختن. حقیقت به شما و درون شما رجوع میکند. ظرفیت های خود را شناختن.در این راستا ظرفیت سازی درونی.تلاش.خیریت. فکر درست.مثبت نگری عقلی و منطقی.کاری که تمیز درست بودن آن در قوی شدن حس معنوی بالا رفته باشد یا حس انسانی آن جواب درست بدهد.رفع نقصان ها و زدودن مشکلات درون از بر طرف کردن آن در سمت بهبود آن نه بدتر کردن آن.
خساست روحی نداشتن.خساست از کوچکترین مسائل شروع میشود و فاجعه بزرگ آن مثال پرتگاهی هست که انسان را به سمت خود میکشد.خساست و حسد درون هم پیچک میشود و در لایه های روح انسانی میپیچد.ترس از هر امری.ترس تزلزل ایمان معنویت هست. ترس از قوی نشدن درون هست.عقل و منطق و دانایی ترس نیست.عقل رشد یافته میداند فرق ترس با درست انجام دادن چیست.ذهن دانا منطق درست را چینش و واقعیت بینی را درون پخته میکند.سراب ورطه ی شیرین زودگذر هست و حقیقت و رضایت خدا منزل درست مقصد درست.ترس در انسان هست. اما منطق هم هست. خشکاندن ترس بی دلیل خشکاندن آفت رسوب کرده درون انسانی هست.یک جاندار اگر قدرت زورگویی داشته باشد یک جاندار قویتر بر او مسلط میشود.این یعنی نگاه به خلقت در اطراف.و شناخت حقیقت.اگر یک مثال گربه غذا را برای خود بخواهد چنگ اندازد و سایر گربه ها را بزند یک گربه قویتر میاید و او را از همان تغذیه با زور کنار میزند.حتی روش پیدا کردن راه در گربه هم هست. به آمدن درب و غذا را یافتن.اما مهم اینست که این چرخه هست.گربه حتی اگر زرنگ باشد هم باز در آن چرخه میرود.اما انسان اشرف مخلوقات خدا هست. فکر او در رشد میگوید این کار ضربه به خود هست اگر من ضربه زننده شوم. ضربه زننده قویتر بر من میشود پس در راه درست آن کوشا میشود. اما اگر این ظرفیت را با شناخت نیافت. تزلزل فکری میکند. که چرخه مکانیزم دقیقی دارد.آنقدر دقیق و منظم هست که بازخورد آن به خود برمیگردد.اینها افسانه نیست حقیقت دیده هست.
پس نمودار خداوند برای انسان کشف حقایق و تفکر هست.باز شدن مسائل نگاه فکری به مسائل و تمیز دادن آن و توجه با تفکر به خلقت در موجودات زنده و پیرامون هست.در جهان با تمام وسعت آن حکمت های بسیاری هست و در این حکمت ها توجه و باز شدن فکر در مسائل مختلف هست.
یک دریا را مد نظر بگیرید و حال یک رود به سمت دریا در این رود سنگ گذارند رود در همانجا میماند و آب گلالوده راکد در آن جمع میشود آب راکد وقتی سنگ برداشته شود گل و خاک را به دریا میریزد اما دریا آن را تمیز میدهد دریا وسعت بزرگی هست اما رود انشعابی به مثال دریا.اگر دریا آلوده شد هر رودی به دریا وصل شود جاری جاری هم آلوده میشود. پس دریا با آن وسعت اگر آلودگی زیاد یابد کثیف شود رود را و رودها را کثیف میکند زیرا رودی که به دریا میریزد با همان آب قاطی میشود و کثیف.حال اگر انسانی تمام رودهای جاری به فکر وسعتش را گلالوده کند افکار وارده به ذهن تمیز هم باشد چون منبعی پر از افکار گلالوده شده هر فکر تمیزی را تاریکی میدهد و پس میزند. اما چه دریا چه فکر وقتی تمیز باشد میتواند افکار دیگر را تمیز کند.اما فکر گلالوده افکار دیگر را هم کثیف میکند.این که شما سعی کنید افکار درست را وارد ذهن خود کنید و دیگران. از تنش از درگیری از کارهایی که باعث حسادت و جنایت و هزاران هزار بدبختی دیگران شود ضرر مالی فکری جانی . شاید ابلیس تاریکی را جور دیگر برای شخصی دیگر وانمود کند چون از ابزارهای مهمی بهره میبرد که در انسانی سربسته و باز میشود اما ماحصل آن باعث تباهی فرد میشود. اما اگر شما در سختی هستید در رنج هستید اما رضایت خدا را دارید و اگر در رفاه و رضایت ابلیس. آن رضایت تاریکی میرود و آن رفاه میرود. اما مثال آن آنست که روح شما که فنا ندارد. روح مثال آدم و حوا هستند. روح یک انسان بیست سال پیش فوت کرده هم هست.اما چه چیزی نیست مال آن شخص برایش برده نشده بلکه کارهای خوبی که کرده یا بدی که کرده. مالش ماند یا اصلان مال نداشت.روحش ماند.اما جسمش نماند.حال مادیت ماده میماند بر دنیا اما روح میرود.مادیت هم از بین میرود اما روح میماند. حال ثروتمندترین آدم جهان باشید یا فقیر ترین.وقتی موت شد مال ماند چه حاصل .اما مالی فایده دارد که در راه درستی هدفمندی و رضایت خالق باشد مالی که در ان خیر خیریت باشد و نه شر و شریت.چرخه زندگی مفید بودنست والا مضر بودن که عذاب روحی هست. و مفید بودن حتی در حد توان به حساب آید.همچنان که از نوزادی شما از چهار دست پا راه میرفتید تا حیات شما ثبت هست.اما مهم چه شد و چه کردید هست.
روزی مردی یک شمع روشن کرد و فکر کرد این شمع مگر میتواند یک خانه را روشن کند. بعد نفر دوم در آن روشن کرد و نفر سوم. و نفر چهارم.از آن روشن کرد. شد یک روشنایی وسیع.این یعنی زنجیره یک کار.روشنایی خوبست. پس نفر بعد دید روشنایی خوبست و روشن کرد.تمیز داد روشنایی لازم هست.و لازم هست.نفری تشنه شد آب خورد و دید خوبست. لازمست. خاک پاک ماندن خوبست.تمیزی خوبست.خاک از چه بهر پاک ماندنش خوبست که علمی آن را جستن کنیم.هر چیزی که لازمه حیات هست حفظ آن خوبست.اما حیات به نحوی خوبست که حیات دیگری خاموش در حیات ما نشود بلکه افروزاننده حیات دیگری شویم.شمع روشنایی فکری او شویم.تشنه یافتن جستن او شویم. کمک بر هم.یک گیاه در خاک میرود رشد میکند آب لازمه آن هست.خاک کخ زده یا خاک تمیز.خاک تمیز. حیوانات در این چرخه حیات زندگی میکنند.انسانها هم زندگی میکنند.چرخه حیات ادامه دارد.پس حیات یک درد در انسان همان درد در حیوان تحمل میکند.خوبی کردن خوبست. سلامتی همه را خواستن خوبست.اما سلامتی که در چرخه سلامت نگهداشتن همه چیز هست خوبست. تاریکی بد هست تاریکی ذهنی بد هست. تاریکی ذهنی تاریکی جنایت هست. تاریکی ذهنی تعصب بیجا و خشونت هست. تاریکی خشونت خاموش میکند.مثال صرفه ماده گرایی انسان در مصرف من.حال اگر کسی خواهان افروزاننده شدن حیات هست بد تمیز داده شود این یعنی خواهان مرگ خود و تاریکی هستیم.خواهان تاریکی تاریکی پسند هست. اما مرحم مرحمت میشود مرحم میکند. خود برتر بین را کنار گذاشته و ما در لذت از آنچه افراد در کاری میکنند میشود. کنار نمیزند. خاموش نمیکند. بلکه همچون لذتی که خود از موفقیت میبرد در دیگری میبرد. جهان بسیار بزرگ هست کوچک نیندیشیم. وسعت فکر خود را بالا ببریم جا برای همه هست.