/نثر بر پیچک بر مهر ورزیدن/
خان به خانو سطرو سطر برگ صد از برگ دگر
دفتر از یک به صد سطر به خوانی چو به سطری چو تفکر بکنی
چون تراوش به ذهن از تفکر بکنی
خود تراشیو تراوش زافکار زبهتر بنمایی
چون نمایی زخود در درون خود نمای برون از درون تراشیدن از مهر
ور به سمتی به شمالو جنوبو مغربو مشرقی
مشرق از هر طرف چون بنگاری نگاری چو شرفمند به دیدن بر جهان
چه سمتی چه سویی بهتر از خود تراشیدن خود در کوزه ی این زندگانی
چون بتابانی از دور پیچک زذهنت زرویش زمهرورزیدن
خانه خانه به پیچک کنی در دل هم زمهر از نگاریدن از مهر ورزی
نقطه هم شکن از قلم از قندو غزل خوان بشوی
غزل از نثر به هم تابیدن پیچک از این نثر درون شکوفایی حرف
حسام الدین شفیعیان
/دیوار شهر/
روی دیوار شهر نوشته بودم از غمها
چراغ قرمزی که میبرد زندگی را تا فردا
میان چند رد شدن از کودک گلفروش
که میزد ساز غمهایش را برای چراغی از رنگهای دگر
چتر بهانه ای بود برای خیس نشدن
اینجا باران دلتنگی هاست
حسام الدین شفیعیان
بباران بیت بیت این غزل را
بخوانا بیت بیت این غزل را
برانا و بدانایی برانی
براندن در غزل شعری چکانی
چکاندم هم غزل هم شعر دیگر
قلم تق تق کنان بود تیر دیگر
بتیر از این غزل فکری دگر شو
بخوانو جملگی فکری دگر شو
=
میان زندگی فصلی اقاقی
اقاقی جملگی فصلی خزانی
خزان در بر پائیز تا بهاران
به گل خو میکند فصلی قطاران
==
شور در جمله همی شد غزلی نو
از بیت غزل سطری دگر غزلی نو
ما هم غزل خوان شبیم جمله غزل ها
از بعد دگر فصل دگر ماضی تکرار
شد شعر چراغانی از این ره که بگیریم
همره شویم توشه نیک بختی بگیری
حسام الدین شفیعیان
چراغ مطالعه روی میز خاک خورده
کاغذهای باطله از روزانه های تاب خورده
تاب بلند روی تپه ی تاب انگیز
آدمک های نیمکره اینور شعرو آنور شعر
سوت دست هورا اشک غم های هیولایی
دودمان دود گرفته از شعر میشد
تاریخ روی میخک تنهایی
روی فرش شعر قرمز ایست بود
چند تکان محکم شعر بیداری
ناسروده ترین قصیده پائیز بود
جایی فراسوی سوسوی چراغ شهر فردایی
قصه تلخ قهوه ای ناخورده
کامو کام جرعه جرعه تاخورده
حسام الدین شفیعیان
/دفتر زمین/
دفتر زمین چه رنگها دارد
هم سیاه هم سفید هم زرد و رنگها دارد
دفتر زمین چه قشنگ برگین است
هم صدو به چهل هم شصتو و کوتاه دارد
آری زمین هم قصیده تب آغازو پایان دارد
هم خط قشنگو هم خط میخی دارد
هم زیر زبر هم تمدن کهن و هم جدید هم دارد
حسام الدین شفیعیان