حسام الدین شفیعیان

وبلاگ رسمی و شخصی حسام الدین شفیعیان

حسام الدین شفیعیان

وبلاگ رسمی و شخصی حسام الدین شفیعیان

جهان آدمک ها

大きな鳥のような雲:雲の流れ①

آدمها ناشناخته های آشنا هستند

سنگ قبر ها رد پای آدمک ها هستند

ما آدمک های عجیبی هستیم

ما آدمک های غریبی هستیم

ما درون خود تمام جهان را درون خود هستیم

ما در را محکم پشت سر خود بستیم.

حسام الدین شفیعیان

کودک های درون از برون

کودک درون بزرگ شده برون

کودک های بازی گوش کودک های سرگردان از هوش

کودک های ماتم زده بدون عروسک بدون بازی

بازی روی سطح کاغذی کاغذ روی بازی

اسم و فامیل و هوش تمام شد

از الفبا بازی کردیم با الفبا حرف زدیم

با الفبا تمام کردیم با الفبا جمع زدیم

نمره پشت سر هم زدیم...

حسام الدین شفیعیان

جهان به وسعت یک اتاق سیمانی

В небе над Англией появился

جهان وسعت یک اتاق سیمانی

آجرهای یخ زده پرندگان سرما زده

نور تابش درون را زمین خط  از خط ضربدر زده

خطوط شعر همه ی آدمک های بارانی

پنچره ی درون خود سالهای تاریخ نزده

تقویم یخ زده روزهای برف زده

سالشمار رفته از یاد آلزایمر موقت آدمی را بر هم زده

دیالوگ های منحنی مار پیچ از پیچیدگی برون تاریخی

یخ های قطبی قاموس تمام قانون ابدی

منهای منهای منها جمع تفریق از منهای پنهان

روز شب ماه و خورشید ابر

زمین سیاره ی تنهایی از روشنایی علم مدرن

سیاره ی تمام انسانهای رفته بر آمده از رفته ی نیامده از آمده

سوت میزنی سوتکی مثال سوت شدن فوت میکنی شمع را تقویم را خود را

سفارشی ترین بی سفارشی سفارش نشده سفارتخانه ی کشور رویایی

تمام خاطرات را نمکی برد یک نمک نداد انگار خاطرات را نان خشک نمک نداد

نوستالوژی گاری های شیری و نانی و پاکت شیر شده از بطری های خالی

موتور سیکلت شیر آورده و بطری خالی را برده

تمام خاطرات را بردم به پاییز برگ را دادم به خاطرات برگ ریز

اینست سکوت پیانویی که نمیزند برای کسی

پیانیست نیست دفتر نت نیست سمفونی نیست قصه نیست...

حسام الدین شفیعیان

رفته بودم

クジラが悠々と空を飛んでる!」映画のワンシーンのような写真に感動の声|まいどなニュース

سالهای دوری رفته از ذهنم

سالهای دوری از تاریخ ذهنم

رفته بودم برگردم رفته بودم از ذهنم

رفته از تمام خاطرات زمین

رفته بودم که شاید برگردم...

حسام الدین شفیعیان

مسافر غم زده

Ангел в небе - 63 фото

زندگی  بلوک مرده زده

قطعه سنگ را موریانه  رد پای درون زده

سمفونی مردگان خوابیده در تاریخ ذهنی

شوت محکم کودک به توپ فوتبال گل درون خاک زده

قطعات مختلفی دارد سمفونی رفتگان

برخیز انسان درون تابوت تاریخ ذهنی

خاطره از نبودن کلمات ماضی زده

مرده را درون خاک برون زنده زده

رفته بودم تا کسی شوم برای خود

کسی شدم اما بی کسی بود برای خود

خاطرات سفر مردنم را نوشتم کسی بود شدن را بی شدگی شده بود

کلمات مسافران تنهایی خاطرات رفته از مسافران دریایی

توی اتاقک بدون خود من بودم درون تمام خاطرات غم بودم

مسافر غم زده ای بودم درون خاطرات مگر

یخ زده بودم خورشید زده بودم ماه زده بودم زمین را سرما زده بودم

خود را به گیجی ملولو نگران زده بودم خود را به سرگیجه شاید به سقف زل زده بودم

و تاری از عنکبوت قفسه کتاب را موریانه زده بودم

برف سال پیش رفت برف پیش کش سال بعد باران سالهاست مدام میبارد

رقص باران رقص برف هوای روشن زده ی برف

خطوط آهن زده ی یخ تاریخ ماتم زده ی حرف

و تمام قصه ها را شوریده زده نمک زده زخم را ماتم زده مرحم را نیش زنبور ورم زده

حروف آخر تمام کلمات سه نقطه نبود اما نقطه نقطه حرف را نقطه بود

حسام الدین شفیعیان