-
شادگل
چهارشنبه 7 دی 1401 16:24
تشعشع نور خورشید خانه را نور افشانی می کند..پسر ابروهایش را درهم کرده بالای پشت بام نشسته است. به روبرو زل زده است به جایی که تا چشم کار می کند یک شکل است.زن کلید کنار پنجره را می زند و کنار پیک نیک می نشیند ..قاشقش را پر از زرده می کند و کنار دیس آنها را پخش می کند و سفیده ها را در سینی می گذارد .مرد در زمین پشت خانه...
-
قطار شماره123 /ایستگاه آخر/
چهارشنبه 7 دی 1401 16:24
سریع می رودو آرام می ایستد .گاهی به آرامی تلق تلق می کند و گاهی به سرعت از تمام زندگی ای که در جریان هست رد می شود.مناظری زیبا پنجره هایی هستن رو به قطار و آدمک هایی مصنوعی کنار یک چارچوب و یک پنجره پشت یک حصار و رو به یک دنیا تنها قطارست که از پیچ و خم ها رد می شود و قطار ها هستن که از کنار هم رد می شوند رد می شود و...
-
(از اینجا که من میبینم)
چهارشنبه 7 دی 1401 16:23
دور میدانی که تمام بلوار رو پیش روم میزاشت ایستاده بودم، انگاری که سالها بود که گم شده بودم. حرفها رو میشنیدم و صدای بوق های ممتد تاکسی ای که داشت با بوق مسافر رو قبل از اینکه بخواد مسیرش رو بفهمه سوار میکرد.همه ی اتفاقات ساده پیرامونم داشت خیلی عادی اتفاق می افتاد.ولی حضور خودم رو اونجا احساس نمیکردم،آدمها از کنارم...
-
قطار شماره 123-داستان شماره7
چهارشنبه 7 دی 1401 16:22
قطار به آرامی به حرکت می افتد.و از ایستگاه اول که مسافران با دست خداحافظی میکنند و دستهایی که تکان میخورد نم باران روی شیشه رنگین کمان سایه میشود.و دست ها پایین میروند.کوپه در حال تکان خوردن آرام میشود و آب یخ موجش را به آرامی در خود درون لیوان پر میشود و مسافری که روزنامه میخواند و صفحات ورق میخورد و نگاه به بالا و...
-
قطار شماره 123-داستان شماره6
چهارشنبه 7 دی 1401 16:22
پسرک به بقالی میرود ،همان بقالی نزدیک به ایستگاه.یک وزنه کوچک و کاغذی که پر از تخمه میشود.از روی ریل رد میشود و به گوشه میرود و می شیند.تخمه هایی که خشاب وار به هوا پرتاب میشوند و شکسته میشوند.و گوشه ی ساقه ی گندم روی زمین مینشیند.زمین و ریل و قطاری که نزدیک میشود.روی ریل صدای حرکت قطار و مسافرانی که از پنجره بیرون را...
-
((رویای پنهان))
چهارشنبه 7 دی 1401 16:21
صدای در کتری که داشت خودش رو می زد و نسیم بهاری و قاب عکس گوشه ی اتاق و پیرزنی که خیره به عکس نگاه می کردهمه و همه منو به این سمت از زندگی می کشید که با هم بودن و دیگر برای همیشه از هم جدا بودن را در ذهنم مجسم می کرد با گذری به کودکی خودم را می دیدم که بدون هیچ دغدغه ای در حال بازی کردن و کندن گیلاس از درخت و خواندن...
-
کافه تاریکی
چهارشنبه 7 دی 1401 16:21
کافه تاریکی صندلی گرد و میزد گرد یک قهوه اسپرسو و مردی شبیه به هیچ یک از مشتری ها .همیشه همونجا میشینه. از نظر خودش تنها بازمانده ی نسل خودشه. نسلی که فقط خودش مونده از خودش. گاهی چند بار فنجون خالی رو میبره و میاره پایین. همیشه چند بار صدا میکنه تا یکی بیاد ببینه چرا فنجون خالیه. از نظر اون میدانی که روبروی کافه هست....
-
جایی دور جایی نزدیک...
چهارشنبه 7 دی 1401 16:17
اسمت چیه؟پنچره را باز میکند,صدای جیر جیرک,نگاه کن دشت سرسبزیه ها.نه دشت کجا بوده,اینجا راه آهنه,نگاه کن,درختانو دارن پشت سر هم میرن, کجا؟دارن میرن تا همه جارو سر سبز کنن؟اسمت چیه؟نگاه کن؟کجارو؟اونجارو؟کلاغه داره تو دشت پرواز میکنه؟اونجا مزرعه هست.نه اونجا چهارراه هست؟چه چهارراهی؟چه مزرعه ای؟چه درختی؟چه کلاغی؟همش...
-
قطار شماره 123-4
چهارشنبه 7 دی 1401 16:16
قطار به آرامی شروع به حرکت می کند..ایستگاه اول واگن های آبی با یک خط سبز به شماره 123...رد می شود رد می شود رد می شود..نرده های آبی .چندزن و مرد و چند بچه قدو نیم قد.. سگ ولگردگوشه دیوار نگاهش به سگ نگهبانی است که چشمانش از بین در آهنی خیره شده به گوشه دیوار..نگاه سگ به سگ..ظرفی غذا..گوشت غیر سگ..سیر کننده یک سگ..ظرف...
-
قطار شماره 123/داستان شماره/1/
چهارشنبه 7 دی 1401 16:16
قطار به آرامی شروع به حرکت می کند ..ایستگاه اول واگن های آبی با یک خط سبز به شماره123... رد می شود رد می شود رد می شود..نرده های آبی.چندبچه.گربه ای که می لنگد...بچه ها برای مسافران زبان درازی می کنند.کوپه32-پسری جوان شصتش را به آنها نشان می دهد.کوپه32-پیرمردی در حال حل کردن جدول روزنامه تاریخ گذشته ای است که همان پسر...
-
جایی در یک زندگی دیگر...
چهارشنبه 7 دی 1401 16:15
قطرات باران روی شیشه سر میخورد روی گل.مرد روی بالکن می ایستد نگاه میکند.آهای آقا آهای آقا.با منید بله.کمک کنید خواهش میکنم.چی شده مگه.بیاد پایین خواهش میکنم. الان میام. مرد وارد کوچه میشود کسی را نمی بیند.پس کجا رفت. هر چه نگاه میکند مرد را نمی بیند. صدای مات آقا کمک کنید آقا کمک کنید . برمیگردد کسی را نمی بیند. بالا...
-
حسام الدین شفیعیان-کتاب فانوس
چهارشنبه 7 دی 1401 02:54
حسام الدین شفیعیان-کتاب فانوس 136
-
حسام الدین شفیعیان-فیلمبرداری
چهارشنبه 7 دی 1401 02:53
حسام الدین شفیعیان -فیلمبرداری 130
-
حسام الدین شفیعیان-شعر
چهارشنبه 7 دی 1401 02:52
حسام الدین شفیعیان-شعر 165
-
چند فصلی
چهارشنبه 7 دی 1401 02:51
سلسله ضرب بخوان از شروع ریتم ماهی های مجنون خروش دریا پر از طنین سکوت ساحل سمفونی زمین درخت سایه سار تابیدن گل نغمه ساز روئیدن ساقه از تابش جان گرفتن شعر در هم واژه نالیدن سرود خوان تمام سروده های ناتمام فصل رویش شاخه های روئیدن فصل تفکر از خوانش فصل رویش از تابیدن تابش آغاز فصل جدید چند فصلی فصل قصه های مقدمه ی عشق...
-
پرچمی درون صلح باران زده
چهارشنبه 7 دی 1401 02:50
صلح ماتم زده شاپرک پر زده پیانو خاک زده غمی در دل تاک دور تنیده از خاموشی زده و پرچمی میان صلح باران زده حسام الدین شفیعیان
-
قصه شاپری
چهارشنبه 7 دی 1401 02:50
شاپری قصه دلش تنگ شده در ورای دل قصه کمی حرف شده راوی از غصه برایش پری از دیو شده آخر قصه دگر شهر آن کاغذ بود زدو سنگ بر کلاغی که دلش تنگ شده شاعر-حسام الدین شفیعیان
-
بند قفس کلمات
چهارشنبه 7 دی 1401 02:49
قفس بند کلمه شعر میشود قفس قفس بند بند شعر من حرف میشود موج تکاندن زخود صخره شکن شویم یا شهر دیوارهایش بلندو ما کوتاه شویم
-
بار سنگین کلمات
چهارشنبه 7 دی 1401 02:49
مسئله بار سنگین دارد بر تفکر ما شعر بگفتن دارد انگار آدمک هایی که دلبستن شاید این قصه ژانویه ای از خود دارد بار جسم خسته روح خسته انگار شعر هم واژه کمی حرف دارد
-
تاریخ ذهنی
چهارشنبه 7 دی 1401 02:48
جایی در کنج تاریخ ذهنی میان تقویم تاریخ کهن و نو جایی در زمین هموار در تاریخ ذهنی سروده ای در تاب زمین قصیده ای در باب زمین غزلی در نابرده زمین مثنوی در تاخورده زمین شکوهی در بلندای زمین آری قصه های تقویم و ساعت زمین حسام الدین شفیعیان
-
/ابرهای سفیدو سیاه/
چهارشنبه 7 دی 1401 02:46
/ابرهای سفیدو سیاه/ زان شکن از قفس خود زبی قفسی زخود برون برون نما از خود ز فکر تو که گیرد جهان برون برون نما شکسته از قفسی که خود کنی زآن برون با خود شکن شکن زخود زخود برون برون نما زلاک خود زحالت به سستی ات زجان خود طلب شکن طلب شکن ز خود شکن طلب بکن زخود که از خودی که میبرد تو را مدارا میکنی با جان خویشتن که او...
-
/خود از خود بشکنو خود شکن از فکر دگری/
چهارشنبه 7 دی 1401 02:46
بنهو بارو ببندو نمنی زمنی از من بی من شو تو مرد دگری خود بتکانو بتکونو تکانی زفکرت بدهو تو شو ای فکر چو مرز بی نشانی از نشانی که رسد بر دل دوست چو تمنا بکنی ز خود زخود زدیگری تو دگر خود زبی خود شده ای چو درخت بی ثمری بالو بالت به پرواز دلت آینه ای از بر عشق چو به بر بندیو بندی زخود تو ثمری شبو شبها برفتو تو همی شو که...
-
من در گذر از تاریخ با ارسطو
چهارشنبه 7 دی 1401 02:44
/من در گذر از تاریخ با ارسطو/ من با ارسطو چای خوردم و از او پرسیدم حالش را و او که واژگون شده بود در فلسفه حال خویش ز خود من سقراط قصههای او بودم بدون او من چراغ سر در علامت سوال او بودم بدون خودی ز خودم من حکمت فکر او ز فکر دیگری بودم من تنها عامل یاد خود او ز بردن یاد خودش ز خود او بودم من غافل از صحبت او سنگ...
-
گلفشانی
چهارشنبه 7 دی 1401 02:43
با همی شور گلفشانی گفتی چه عالی تو نشانی گفتی غزل سرایی گفتی شکر زدیو قند چکانی گفتی هم شورو نوای دل طوفانی زدی هم اشک پیاله به دل بارانی زدی تار غم بر شعر خود به قالی بافتی طرح زدیو طرح چو گل ها زقالی بافتی خط خط شعرت را موج فشانی گفتی آخر خط نقطه سر خط بعد با نشانی گفتی حسام الدین شفیعیان
-
تند باد زندگی
چهارشنبه 7 دی 1401 02:43
قایق ها در مسیر تندباد زندگی روی موج های متلاطم بر کارناوال زندگی شوریدگی های زندگی طرح پنچره ای باران زده بر زندگی Hesamshafieian
-
شب های فانوسی روزهای خورشیدی
چهارشنبه 7 دی 1401 02:42
صدای فانوس شبی می امد در پس نقطه تاریک کمی نور میشد زنوری که دل شب زشب پر میشد خط بطلان دقایق زتاریخ میداشت این غزل بود یا که در مثنوی شعر گم میشد شاعری پر بگرفتو کمی شعر میشد بر در دفتر عشق زنو نو میشد این زبیتی که قلم نوبر داشت قرمزی داخل واژه کمی گم میشد کال خط برگرفت در درون قرمزی سرخ میشد سرخ زدانه زقلم دانه دانه...
-
نان بر آهن-ماه و آدمک ها
چهارشنبه 7 دی 1401 02:40
تنور سرد نانوایی تاریکی ممتد نان بر آهن قصه زنگ زدگی قرن فصل تولد نویی از چراغ بنفش بر شهر ... سوت میزند قطار جایی در دل ریل آهن زده شهر غبار انگیز دود گرفته زندگی شهری اتاقک های روشن و خاموش شعر شب های ماه و آدمک ها حسام الدین شفیعیان
-
/بازی سرنوشت/
چهارشنبه 7 دی 1401 02:40
/بازی سرنوشت/ بگذار سرنوشت بازی بدهد با ما سر ناسزا گداری بدهد این خط بلند پیشانی من غم بسته با حرف تو از دل من خسته بگذار پرنده ها پرواز بکنند شاید زمستان قصه برگشته حسام الدین شفیعیان
-
/سرنوشت مسیر/
چهارشنبه 7 دی 1401 02:39
سرنوشت مسیر برایت چه گویم باز غم انگیز ترین سروده گویم باز غمبارترین قصیده هایم استخوان شکن کمی مرحم زمین تلخ مبار بر پیکر نحیف من من تاریخ غمهای زمینم برایم کمی ساز دلتنگی بزن حسام الدین شفیعیان
-
/یک چند سطر نگفتن از گفتن ها/
چهارشنبه 7 دی 1401 02:39
/یک چند سطر نگفتن از گفتن ها/ تولد کلمه بود کلمه ماقطار جمله گفتن بود مترادف نگفتن از گفتن بود شاید زندگی طعنه ای به آن از نگفتن بود آنی که فردا نداند چه میشود شاید اصلان فردا از نیامدن گفتن بود باز هم تولد کودکی دگر ،کلمه جستن از نام برای نام نگفتن بود عصر یکشنبه یا دوشنبه چه فرق دارد وقتی هوا هم دلگیر نگفتن بود حسام...