-
/طلوع/
چهارشنبه 7 دی 1401 02:09
به تب شعر باران بشو شور بشو مثنویه رود بشو شکر بریز عسل بریز دو بیتی ختم بریز ماه بشو شور دل ما بشو بهار جانان بشو شاه غزل خوان بشو به تار این دل غمین نور بشو شکن شکر به قهوه ی تلخ اثر مرحم این درد بشو تا شکنی زخود برون به هم شوی زخود به او لعل تب هجر تو آسان نبود مرگ غم دل فراوان نبود به صبح امید شکن برون بیا به هم...
-
میان سکوت آدمها
چهارشنبه 7 دی 1401 02:06
میان سکوت آدمها مرگ نبود تار پر از غم نبود تشنه ی ماتم نبود حرف منو تو نبود جمله همی بد زده فعله کماکم نبود شعر غم درد نبود آخر هر حرف مگر اشک برای دل پر غم نبود زیرو زبر کم زروحی که مرگ در غم جسمش ناله همی کم نبود بال من از مرگ چرا خط زده شعر مرا دار به اشک رخ زده جانب غم این چنین حرف نبود نقطه سر خط همی کم نبود......
-
/شهر ستارگان/
چهارشنبه 7 دی 1401 02:05
ستاره ها میزنند چنگو نی شب تارو پود قشنگ ابر و مه صبح صدا زده در بانگ شب روی ماه تاب میخورد قشنگ ماه رخ از دیدار یار زده رخ پریده اما چنگو و تار زده سکان ابری مه گرفته شب شکن فانوسی بردار درون دریا هم هست موجو زنگ صدایی از درون خسته ی روزگار زده سه تاری نت ها را روی هوهو چی چی قطار زده نت بم و نت بالا همه نت ها را در...
-
/سکوت سمفونی زمین/
چهارشنبه 7 دی 1401 02:04
/سکوت سمفونی زمین/ نت های باران زده فالش در هم نت را تنگ ماهی غم زده دو دو های بد ضرب زده می می های ریتم را بر هم زده سو سو های سو سو زده فا فا های خط ریتم را آهنگ زده سی سی های چندو چند عقب تر بر هم زده شور ریتم آهنگ را تم های کند بد گوش نواز بر هم زده دفتر سمفونی را بازکن فلوت باس را تند تند فوت زده سه تار ماتم سه...
-
عصر زندگی
چهارشنبه 7 دی 1401 02:03
عصر تمام تاریخ بود ظهر شعر انگیز غروب تاریخی میان شب شعر برای شاعری خسته یا میان روز شعری دل خسته کلمات شاعری شدن که میبافت بر دل خود کوک زندگی سرفصل وصله از بهار زندگی متساوی از دو قطب بر زمین و تساوی از نیمکره از شعر بر زمین پر از گشودن شعر تا سطر اول کلمه از بند جمله خطوط منحنی از شعر میشد زندگی یا ریلی از اشعاری...
-
/پروانه بشو/
چهارشنبه 7 دی 1401 02:02
/پروانه بشو/ نگاه میکنی عمق پیله را که پروانه شوی همره عشق چو دیوانه شوی در چنان چون چرا چنین چگونه شعر شوی از فکرو خیال خود شعری زده ای با فتح چنین چون چنان گل زده ای آخر شعر برای خط زدن نقطه سر خط ویرگول زده ای حسام الدین شفیعیان
-
کوچه های باریک زندگی
چهارشنبه 7 دی 1401 02:01
میل بافتنی که میبافت سرمای زمستان را بر تن کودک قد کشیده لباس آدم برفی تابستان را فصلها یعنی گذر از آدمک هایی که میبرند دیروز را و تاریخها قد کشیدند میان سر فصلهای زندگی را چه خطوط دلتنگی بود جایی در فصل گمشدگی ها چه کوچه سردی بود میان چند شعر گمشدن ها و اینجا دفتری به پهنای تمام فصل های زندگی هست حسام الدین شفیعیان
-
/جهان در بعد فکر هم بر همدیگر /
چهارشنبه 7 دی 1401 02:01
/جهان در بعد فکر هم بر همدیگر / شنشکوفا شکوفا زشنگلشکوفا شنزاریشکوفا شکنشونشیدا شیداشو از شکن از شکوفایی شنزارشکوفایی ذهن خانه ذهن بتکانوتکانی زتکان از شکوفاشدن از شنشکوفایی ذهن خاکدانی بگیرد ز ذهن چون بتکانی قلبی قلب تکانی تکان از قلبتکانی قلبی زبر از زان شوری شورفشانی چراغانی شهر از شکنشور شدن شوریدن از شعر زشعری...
-
/نثر بر پیچک بر مهر ورزیدن/
چهارشنبه 7 دی 1401 02:00
/نثر بر پیچک بر مهر ورزیدن/ خان به خانو سطرو سطر برگ صد از برگ دگر دفتر از یک به صد سطر به خوانی چو به سطری چو تفکر بکنی چون تراوش به ذهن از تفکر بکنی خود تراشیو تراوش زافکار زبهتر بنمایی چون نمایی زخود در درون خود نمای برون از درون تراشیدن از مهر ور به سمتی به شمالو جنوبو مغربو مشرقی مشرق از هر طرف چون بنگاری نگاری...
-
/دیوار شهر/
چهارشنبه 7 دی 1401 01:59
/دیوار شهر/ روی دیوار شهر نوشته بودم از غمها چراغ قرمزی که میبرد زندگی را تا فردا میان چند رد شدن از کودک گلفروش که میزد ساز غمهایش را برای چراغی از رنگهای دگر چتر بهانه ای بود برای خیس نشدن اینجا باران دلتنگی هاست حسام الدین شفیعیان
-
بارش کلمات-میان زندگی-در فصلی نو
چهارشنبه 7 دی 1401 01:57
بباران بیت بیت این غزل را بخوانا بیت بیت این غزل را برانا و بدانایی برانی براندن در غزل شعری چکانی چکاندم هم غزل هم شعر دیگر قلم تق تق کنان بود تیر دیگر بتیر از این غزل فکری دگر شو بخوانو جملگی فکری دگر شو = میان زندگی فصلی اقاقی اقاقی جملگی فصلی خزانی خزان در بر پائیز تا بهاران به گل خو میکند فصلی قطاران == شور در...
-
دفتر خاک خورده
چهارشنبه 7 دی 1401 01:56
چراغ مطالعه روی میز خاک خورده کاغذهای باطله از روزانه های تاب خورده تاب بلند روی تپه ی تاب انگیز آدمک های نیمکره اینور شعرو آنور شعر سوت دست هورا اشک غم های هیولایی دودمان دود گرفته از شعر میشد تاریخ روی میخک تنهایی روی فرش شعر قرمز ایست بود چند تکان محکم شعر بیداری ناسروده ترین قصیده پائیز بود جایی فراسوی سوسوی چراغ...
-
/دفتر زمین/
چهارشنبه 7 دی 1401 01:56
/دفتر زمین/ دفتر زمین چه رنگها دارد هم سیاه هم سفید هم زرد و رنگها دارد دفتر زمین چه قشنگ برگین است هم صدو به چهل هم شصتو و کوتاه دارد آری زمین هم قصیده تب آغازو پایان دارد هم خط قشنگو هم خط میخی دارد هم زیر زبر هم تمدن کهن و هم جدید هم دارد حسام الدین شفیعیان
-
شهری رویایی
چهارشنبه 7 دی 1401 01:55
یک سبد شعر برای کلبه ی تنهایی یک سبد واژه پر از حجم دردو کمی بارانی نغمه ای که مرا میبرد با خود به شهری رویایی آنجا باغبان داشت گلی و گیاهو دلی دریایی پشت پرچین اقاقی یک نفر شعر میخواند از غم واژه کمی حرف کمی گل میکاشت جای حرفم نبود طاقچه ی حجم هجایای کشیده روی کلمات پتک انگیز ترین خورد کننده داشت کلمه روی ردیف صبح...
-
سیاره آدمک ها
چهارشنبه 7 دی 1401 01:54
سوت سوت سوت ایست ممتد شعر شهر خواب از شعر شعر خواب از شهر تکان تکان شعر را بتکان بر روی واژه نقطه نقطه هست نکته مغز بادامی که تلخی شعر دارد شیرینی از کام شعر انگیز دارد تابلوی سیاه زده از گوشه عکسی عکس های خواب زده خواب زدگان زندگان شعر تاریخچه کهن عصر مدرن ابیات تازه از تراشه های نوک مدادی مداد کیبوردی مداد غیر کاغذی...
-
/رود و دریا/
چهارشنبه 7 دی 1401 01:54
در مسیر رود بود سنگلاخ ها رود زصخره زدو شد سیلاب ها آرزویش به دریا رسیدن میرفت در مسیر دریا چه بود سنگلاخ ها رود گلالود شد از سنگ خاک گرفته مدتی ماندو بو گرفت زسنگلاخ ها سد او شدن تا به دریا نرسد سد او که اندیشه دریا شدن ها خروش او باران میگرفت زسنگ شکستو شد همره دریاها شاعر-حسام الدین شفیعیان
-
/زندگی/
چهارشنبه 7 دی 1401 01:53
من با قافیه ها هم وزنم یک مصرع پر حرفم من قافیه ی سرگردان بی حرفم یک سبد شعر پر دردم جایی در اخر بیت ها یا یک مثنوی پر از خار برگم اخر خواب ها یا اول سپیده ی صد برگم نشسته بر تاج رنگین کمان یا شیرازه ی ریشه ای پر دردم کنج گنج تو یا روی طاقچه بی برگم درخت تنومند کاغذ شده ی این برگم سفرنامه ی تو شاید این قصه ی صد برگم...
-
/فرایند زندگی برای فراموشی/
چهارشنبه 7 دی 1401 01:50
فرایند سکوت مغزی شبیه استعاره ای از خاموشی تفاله ای از دمنوش آرامش مصنوعی برای هوش های مصنوعی برایش از فیزیک کوانتونومی میگویی و مغز خسته از فراموشی آلزایمری از دنیای خاموشی ارامشی از پسامدرن گذشتن از طبل خاموشی تکرار واژه های تبر خورده چه سخت هست از مرده بخواهی مدهوشی در دنیایی از کلماتی برای فراموشی حسام الدین...
-
/فصل رفتن ها/
چهارشنبه 7 دی 1401 01:50
اسطوره ی تاریخ کهن شوالیه ی درد های زمین قصه ی ماقبل از عدم بر ختم جایی در قصیده ی تبلور پنهان از زندگی پازلی از چند اپیزودیه غمبار از فصل زمستان تا پائیز تک نواز سمفونی مرگ قطعه ای از متینگ تنهایی بار شکستن ماضی های بعید هر چه قبل بود حال بعید تکرار فاعلاتن فاعلاتن های فالش مغز تمامیه مداد هایت برایت غم مینوازد نت...
-
/منم پاییز تویی رویش فصلی چون بهاران/
چهارشنبه 7 دی 1401 01:49
مثال برگی چو پائیزم غم انگیزم چو دریایی چه شور انگیز منم موجو تویی صخره منم پاییز تویی سر سبزی دشتی دلنگیز منم خورشید تویی ماهم منم نامه بر دلها تویی نامه نویس عشقها چو عشقی دریایی چو بارانی تو انگیزش رویایی منم فصل خزان زندگی تویی چون گل گلستانی تویی چون گل به بارانی تویی نورو تویی عشقو تویی شورو منم غم انگیز ترین...
-
/نظر کن به دور گردش ایام.../
چهارشنبه 7 دی 1401 01:48
غمی در دور گردون هی نظر کن به دور گردش ایام نظر کن ببین آشفته گشت حالم زایام نگاهی بر دل آشفته سر کن ببینا تا به کی در خود چو نظر کن نظر بر حال ما کن گر گذر کن شگفتا از همه آشفته حالی غمی دیرینه آشفته زحالی نگاهی کن ببین قلبم شکسته دلم غم بارو غم در من شکسته نگارا ای فروزاننده چو پرتو چو در بارانو چو در باریدن اشک منی...
-
/کلاغ و مترسک/
چهارشنبه 7 دی 1401 01:48
/کلاغ و مترسک/ تن زخم خورده مترسک وسط مزرعه وسط مزرعه کلاغ ها نوک زده بر غم زده کلاغ را مترسک چوب مزاحم مترسک در کلاغ خود شعر میشد کلاغ هم خانه را نوک شعر میشد کلاغی که مترسک میپراند مترسک هم کلاغ را خود تکاند برای این شعر مزرعه جای کلاغ شد مترسک آدمی چوبین نما شد مترسک را ببین در خود چه خوابست ببین مزرعه را کلاغ ها...
-
ساحل زمین بارانیست
چهارشنبه 7 دی 1401 01:47
درون نگاه بارانیست اینجا هوا هوایی طوفانیست برایت واژه ها را تکانده ام قصه اول خط شعری فانوسی در بیابانیست بتکان دریا را ماهی ها تکان خورده میخندند برای تن شدن آدمی قصه تنهائیست شوریده موجی میزند ساحل را بزن ساحل دریا چراغانیست بباران نقطه هایی را ستاره های دنباله دار کهکشانی درون زمین از زیبائیست حسام الدین شفیعیان
-
/چراغ قرمز زمین جایی در چهارراه زندگی.../
چهارشنبه 7 دی 1401 01:47
/چراغ قرمز زمین جایی در چهارراه زندگی.../ شهری در آهن در شهر آجر آجری بر مترسک غول پیکر آجرها مترسک شده اند شهر تاریک شده غم آجر شده سیم خارداری دور حصار قلب آدمک ها شهر جای پرواز آدمک ها شده میان خلوت شهر فریاد زدم باز که شهر را جای مزرعه کلاغ هم بی خانه شده کلاغ قصه ها آخرین مسافر شهرست مسافران شهر عقاب های تیز بال...
-
پازل تفکرات
چهارشنبه 7 دی 1401 01:46
یک نفر پتک زمغزی زد گفت من عقاید زفکر خود فقط یک دیگر تبر زفکر او زد و یک دیگر گل زدو عقیده زد یکی مرحم فکر شد یکی رنج فکر آری جهان بعد فکرهاست جهان بر بعد فکر هاست میز گفتمان نجوم و فلسفه غربو شرق میز گفتمان عقاید نیامده از بطن عقاید بر هم صحبت جهان هست صحبت حرفهای دگر نوبرداشت از عقاید در بن شعر از برای هم نقطه نقطه...
-
گذر از پست مدرن
چهارشنبه 7 دی 1401 01:46
آسمان یا زمین برای تدافع فکر یا تهاجم فکر نه تهاجم فکر نه تدافع فکرو نه تخاصم فکر مرحم فکر مرحمت فکر مرحمی در فکر هنر پلویری نیست هنر بافتنی نیست هنر پوشیدنی بر فکرست میزان درستی فکر میزان شعرو میزان شاعری شعر گفتن مرحم هنر نشد درون هنرمند را گذران گذر کن از بند درون شعر فقط جای آن خوب را درست گفتن کافکا یا هدایت یا...
-
/شهر قصه ات کجاست/
چهارشنبه 7 دی 1401 01:45
/شهر قصه ات کجاست/ شهر قصه دگری دارد هم بالا و هم پائینو زبری دارد شهر چراغ قرمز دارد عروس بخت شهر زیر آواز مردمک ها میخوابد اینجا پری دریایی یعنی برگشتن دریا دیگر کجای قصه هست وقتی در شهر خاموشی هست کجای شهر باید نوشت قصه را اینجا فصل دگر زندگی هست
-
نهال خوبی
چهارشنبه 7 دی 1401 01:44
چون نفس میرود زندگی میرود حاصل این نفس بهر چه میرود چون تفکر کنی در همین خود نفس پی بری کین چنین هم انسان میرود جسم در پی زندگی خود کجا میرود خاک گر شوی کیمیا میرود کیمیای خرد بهر خاک بذر شود بذر این از خرد در خاک کی رود چون تفکر زخاک نه جسم میرود چون تفکر کنی حاصلش پر کنی جسم اگر خود رود روح به کجا میرود جسم در...
-
درون و برون
چهارشنبه 7 دی 1401 01:44
طاووسی را کرکسی بدید گفت چو زیبا تویی چو زیبایی تو پر رنگین تویی چو هر پر تو یادگار گر بیفتد بماند بهر آدمی کرکس نه پر نه زیبایی از او ولی طاووس چه زیبا هست بر کرکس که گفت زمن چون پر زیبا داد خدا زتو هم حیات داد تا چون بپری که چون آفرینش بیهوده نیست مثالی زصحبت کردند این به دو که کرکس هیچ چیز زبیهوده نیست زخلقت همه...
-
کشتی و طوفان
چهارشنبه 7 دی 1401 01:43
ای کشتی زطوفان اگر رد کنی زساحل چو لنگر اگر پرت کنی زاستحکام کشتی مشو کاپیتان غرور اگر ورطه طوفان زخدا یاد کنی زآن در ورطه موجی غمین زخوشحالی زآن چون رد کنی زبهر خطر اگر این خطر رد کنی همیشه زخدا چون توجه کنی ببینی که دریا همی ساحلست که از آن تا به آن چون چو برگردی زدریا موجو طوفان به یاد خدا چون توجه کنی در آن گر...